محل تبلیغات شما

عشــقـــــــ چیــــستــــ ؟؟؟



بگذار که آتش بزنم حاشیه ام را
تا پر کنم از عطر وجودت ریه ام را

کارم شده تلقین بکنم غصه ندارم
افسردگی مطلق هر ثانیه ام را

زیبا تر از آنی که به تشبیه بگنجی
نظم تن تو ریخت به هم قافیه ام را

من مرد عمودی زمین بودم و امروز _
از مرحمت عشق ببین زاویه ام را!

در هندسه گیج جهان آنچه مهم است:
اسم تو سند خورده دل عاریه ام را

توجیه من این است:دلم مال خودم نیست
"با قاعده ی عشق بخوان فرضیه ام را".

می‌داردوست م من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

شب همه ی شب انتظار صبح رویی میرود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

سعدی


یک نفر دارد مرا هر دَم هوایی می کند
عاشقم کرده ولی بی اعتنایی می کند

بی وفا با اینکه می داند دلم درگیر اوست
مثل یک بیگانه او از من جدایی می کند

دل به سودای کسی جز او نمی گوید سخن
در دلِ من او فقط فرمانروایی می کند

آرزو کردم بماند ،در کنار من نماند
من نمی دانم چرا او بی وفایی می کند

باوجود اینکه می آزارد این دل را ولی
دل مرا همواره سمتش رهنمایی می کند

چند روزی می شود از او ندارم یک خبر
غم درون سینه ام زور آزمایی می کند

شب که می آید دلم آرام می گیرد کمی
شب مرا در گیرِ حسی ماورایی می کند

آسمان هم صحبت ماه است و می خندد ولی
ماه من پس ای خدا کی رونمایی می کند?


از صبح‌ های دور از تو نگویم

که مانند است به شب

که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان

هر شب غمت در دل است

و عشقت در سر

و هر صبح،

عشقت در دل و

خاطره‌ ات در سر

طلوع کن صبحم را

که عمریست بی‌ خورشید

روزهایم شب می‌ شود


آخرین جستجو ها

skyrgakindswar مطالب اینترنتی samoucernia kaubittighchop نمایندگی آکادمی کنگره 60 autoour رمانهای آراد آرسین مطالب اینترنتی orinacer bournighpicly